خدایا تو تنها کسی هستی که می دونی من دروغ نگفتم !!!!
تنها در بسترم آرمیده ام
و به این می اندیشم که چقدر به تو نیاز دارم
آه، مرا فرصتی ده تا بار دگر تو را نگاه کنم
اگر می دانستم که......
آن آخرین باری است که با تو هستم
در بر می گرفتمت و هرگز اجازه نمی دادم؛بروی
عزیزم،اندکی مهربان باش
از تو تمنا می کنم
بگذار نشانت دهم که چقدر دوستت دارم
این حقیقت دارد
دلتنگ برای نوازشت هستم
و همچنان دوستت دارم
در اینجا روز دیگری می آید
و نمی دانم آیا می توانم آنرا به سر برم یا نه!
آه،فهمیدم که رها بودن بسیار آزار دهنده است
از دردی گریزانم
و هرگز نمی خواهم آنرا با خود داشته باشم
آه، چقدر به تو نیاز دارم تا آنرا از من برهانی
همیشه فکر می کردم باید بر تو چیره شوم
اما حالا می دانم که واقعا قدرت این کار را ندارم
اگر فقط می توانستم به تو بفهمانم
برای شروعی دیگر دنیا را نثارتو می کنم
«من ازمردن نمی ترسم»
من ازمردن نمی ترسم،هراس از زندگی دارم
که هر روزش مثه دیروز،از این تکرار بیزارم
من از مردن نمی ترسم،که هر چی باشه یکباره
هراس از زندگی دارم،که دردش پر ز تکراره
اگه زندگی همینه،آره من عاشق مرگم
می خوام از شاخه بیفته،دونه آخر برگم
زندگی مثه یه داسه،آدما مثل درختن
ظریفاشون زود میمیرن،دیرتراونا که سختن
این دیگه دست آدم نیست،زورکی میاد به دنیا
به خودش میاد می بینه،افتاده تو قعر دریا
کسی از ما نمی پرسه،دنیا اومدن به زوره
یکی سالمه ،یکی نه،یکی افلیج، یکی کوره
به خودش میاد یه وقت که،واسه برگشت خیلی دیره
می کنه جون روزی صد بار،روزی صد دفعه می میره
قلب من
قلبم برایت خانه ای گفتی عجب ویرانه ای
گفتم دلم همراه تو گفتی که تو مستانه ای
گفتم نگاهم مال تو گفتی فقط دیوانه ای
گفتم توئی شمع دلم گفتی تو هم پروانه ای
گفتم مرا با خود ببر گفتی مگر بی خانه ای
گفتم بگو راز دلت گفتی که تو بی گانه ای
گفتم کجا یابم تو را گفتی به هر کاشا نه ای